نوزاد من

مجله کودک و نوزاد

نوزاد من

مجله کودک و نوزاد

مجله کودک و نوزاد

🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹

کودکان باغچه هایی از امیدند
کـه از شکوفه های انار لبریز اسـت
هر کودک گلدانی اسـت کـه
از زیباترین گل های خوشبو
منازل رابه نزدیک ترین بهارها گره زده اسـت
 
******
 
اگر کودک نبود
نه پدر معنا داشت
نه هیچ مادری بهشتی می شد
اگر کودکان نبودند
شکوفه های زندگی بـه بهار نمی رسیدند
و خانواده بی مفهوم ترین واژه ای می شد
کـه در لغت نامه ها می شد پیدا کنی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۸ ، ۱۸:۱۳
علیرضا امامی

وحشتناک ترین لحظه ى زندگى، لحظه ای است که انسان را در سرازیرى قبر می گذارند.

شخصى نزدامام صادق(ع) رفت و گفت من از آن لحظه بسیار می ترسم، چه کنم؟

✅ امام صادق(ع) فرمودند:

زیارت عاشورا را زیاد بخوان.

آن مرد گفت چگونه با خواندن زیارت عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟

امام صادق(ع) فرمود: 

مگر در پایان زیارت عاشورا نمى خوانید اللهم ارزقنى شفاعة الحسین یوم الورود؟

یعنی خدایا شفاعت حسین(ع)را هنگام ورود به قبر روزى من کن.

زیارت عاشورا بخوانید تا امام حسین(ع) در آن لحظه به فریادتان برسد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۸ ، ۱۵:۴۵
علیرضا امامی

⚜️ #امیرکبیر و یاد #امام_حسین علیه‌السلام

 🔰 مرحوم آیت الله العظمی اراکی درباره شخصیت والای میرزاتقی خان امیرکبیر فرمود:

شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت

پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟

با لبخند گفت: خیر

سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟

گفت: نه

با تعجب پرسیدم: پس راز این مقام چیست؟

جواب داد: هدیه مولایم حسین است!

گفتم: چطور؟

با اشک گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند؛ چون خون از بدنم می‌رفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛
ناگهان به خود گفتم میرزاتقی خان! ۲ تا رگ بریدند این همه تشنگی!!!
پس چه کشید پسر فاطمه؟
او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد.

آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین آمد و گفت: به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی، آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم.


✍️منبع:
📗کتاب آخرین گفتارها
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۸ ، ۱۵:۴۴
علیرضا امامی

ابلیس هم عاشورا گریه کرد . . .

پدر آیت الله سید محمدتقی مدرسی نقل می کند:

عصر عاشورای سال ۶۱ هجری ، شیطانک ها دیدند که ابلیس سرکرده ی آنان، به سر و صورت می زند و می گرید.
گفتند: امروز که تو باید خوشحال باشی از چه رو پریشانی و گریان؟
گفت: اشتباه بزرگی کردم که این جماعت را واداشتم که حسین را بکشند.
گفتند:چطور؟ مگر تو نمی خواستی این جمع به ظاهر مسلمان ، راهی جهنم شوند؟ و مگر نشدند؟
گفت:چرا چنین شد ولی از این نکته غفلت کرده بودم که با این کار ، باب رحمت الهی به روی مردم باز می شود هرکس به نحوی خود را در دستگاه امام حسین علیه السلام جای می دهد و از شفاعت او بهره مند می گردد.
السلام علیک یا ابا عبدالله (ع) یا باب رحمه الله الواسعه

📙منبع:
داستانهای روح افزا صفحه ۱۲۷

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۸ ، ۱۵:۴۴
علیرضا امامی

روزی حاکمی به وزیرش گفت:
امروز بگو بهترین قسمت گوسفند را برایم کباب کنند و بیاورند.

وزیر دستور داد خوراک زبان آوردند.
چند روز بعد حاکم به وزیر گفت:
امروز میخواهم بدترین قسمت 
گوسفند را برایم بیاوری 
و وزیر دستور داد باز هم خوراک زبان آوردند.
حاکم با تعجب گفت:
یک روز از تو بهترین خواستم و یک روز بدترین هر دو روز را زبان برایم آوردی چرا؟؟؟
وزیر گفت: 
"قربان بهترین دوست برای انسان زبان اوست و بدترین دشمن نیز باز هم زبان اوست"  

قدر 4 چیز را پیش از از دست دادن بدان : 
۱ـ ثروت را قبل از فقر 
۲ـ سلامتی را قبل از بیماری 
۳ـ جوانی را قبل از پیری
۴ـ زندگی را قبل از مرگ

 

مطالب جالب دیگر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۸ ، ۱۵:۴۳
علیرضا امامی

جوانی با دوچرخه اش با پیرزنی برخورد کرد
و به جای اینکه از او عذرخواهی کند و کمکش کند تا از جایش بلندشود، شروع به خندیدن و مسخره کردن او نمود؛
سپس راهش را کشید و رفت! پیرزن صدایش زد و گفت: چیزی از تو افتاده است.
جوان به سرعت برگشت وشروع به جستجونمود؛ پیرزن به او گفت: زیاد نگرد؛
 مروت و مردانگی ات به زمین افتاد و هرگز آن را نخواهی یافت..

"زندگی اگر خالی از ادب و احساس و احترام و اخلاق باشد، هیچ ارزشی ندارد"
"زندگی حکایت قدیمی کوهستان است!
صدا می کنی و می شنوی؛پس به نیکی صدا کن، تا به نیکی به تو پاسخ دهند"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۸ ، ۱۵:۴۲
علیرضا امامی

قصه ای به منظور کمک به ترک عادت ناخن جویدن در کودکان ( قصه درمانی )


روزی روزگاری ، باغی بود با گل ها و گیاهان زیبا. باغبان از کار و زحمتی که در باغ کشیده بود، خشنود و راضی بود. گیاهان باغ قشنگ بودند  و همه نوع رنگ و شکلی در آنها دیده می شد. برگ ها و شاخه ها به شکل طبیعی خود بودند. باغبان می دانست که چه موقع باید شاخه های کوچک خشکیده را بچیند. او آنها را هر هفته با یک قیچی باغبانی می چید تا ظاهر گیاهان هم سالم و بی نقص باشد.

روزی خرگوش کوچولویی با دندان های بلند سفید به باغ آمد. خرگوش کوچولو خیلی کوچک بود و چیزی درباره ی باغبانی نمی دانست. نمی دانست که باید گل ها و گیاهان را به حال خودشان بگذارد تا درست رشد کنند. می دانید، او هنوز کوچکتر از آن بود که بداند بعضی از گیاهان را نباید گاز زد. بنابراین شروع کرد به گاز زدن و جویدن اولین شاخه ای که دید. ملچ ملوچ، ملچ ملوچ . جویدن برگ ها و شاخه ها به او احساس خوبی می داد. همین که یکی از گل ها را می جوید به سراغ دیگری می رفت. ملچ ملوچ ، ملچ ملوچ . دست کم ده ردیف از گیاهان باغ را جوید.

روز بعد، باغبان از خانه بیرون آمد تا برود و باغ را ببیند. باغبان همیشه خوشحال بود ، زیرا باغ و گیاهان قشنگش را دوست می داشت. هر روز به آنها نگاه می کرد. آنها را تمیز نگه می داشت و می شست. این کار برای سالم و زیبا نگه داشتن گل ها لازم بود. علاوه بر این ، می دانست که هر کس به دیدن باغ بیاید ، مثل او از دیدن گیاهان زیبا لذت خواهد برد.

اما آن روز، وقتی که باغبان به داخل باغ قدم گذاشت ، ناراحت شد چون دید که کسی هر ده تا ردیف گیاهان را جویده و خورده است. نوک آنها خیلی کوتاه شده بود و ظاهر گل ها و سبزه ها را زشت و ناقص کرده بود. وقتی که بازدید کنندگان هم برای دیدن گل ها به باغ امدند خیلی ناراحت شدند. آنها آمده بودند تا گیاهان زیبا را ببینند ، اما همه گیاهان زشت و جویده شده بودند.

خرگوش کوچولو که همان اطراف بود متوجه شد که باغبان خوشحال نیست. رفت و در کنار او نشست و پرسید :” چرا ناراحتی؟ ” باغبان گفت : ” یک نفر گیاهان زیبای مرا جویده است.”

خرگوش کوچولو سرش را پایین انداخت و به آهستگی گفت : ” متاسفم آقای باغبان. من بودم که گیاهان شما را جویدم.”

باغبان با ناراحتی گفت :” اما آنها گل های زیبایی بودند. نگاه کن حالا چقدر زشت شده اند.” خرگوش کوچولو به نوک گیاهان آن ده ردیف نگاه کرد و دید که دیگر زیبا به نظر نمی رسند. خرگوش کوچولو گفت : ” متاسفم آقای باغبان. بعضی وقت ها نمی توانم جلوی خودم را بگیرم. حتما باید چیزی را بجوم و این ده ردیف گیاهان باغ دم دستم هستند. چکار می توانم بکنم ؟ “

باغبان بلند شد و خرگوش کوچولو را به گوشه ای از باغ برد و گفت : “نگاه کن، من این گوشه ی باغ هویج کاشته ام. هر وقت احساس کردی دلت می خواهد چیزی را گاز بزنی و بجوی، می توانی این هویج ها را بجوی.” خرگوش کوچولو سرش را تکان داد. باغبان گفت : ” اما آن گیاهان را به حال خودشان بگذار تا رشد کنند.”

خرگوش کوچولو گفت : ” آیا می توانم برای آن سبزی های بیچاره ای که جویده ام کاری بکنم؟.” باغبان لبخندی زد و گفت : ” بله می توانی.تو می توانی مراقب آن ده ردیف گیاه باشی و هر وقت به اندازه کافی بزرگ شدند به من بگویی تا آنها را با قیچی باغبانی بچینم و مرتب کنم. تو به من نشانشان می دهی و من آنها را می چینم. بعدها که کمی بزرگتر شدی به تو یاد می دهم چگونه خودت این کار را انجام بدهی.”

خرگوش کوچولو خیلی هیجان زده شد و باغبان را در آغوش گرفت. باغبان لبخندی زد و یک هویج آبدار به او داد. خرگوش کوچولو از باغبان تشکر کرد و با دندان های سفید بزرگش گاز بزرگی به هویج زد. ملچ ملوچ ، ملچ ملوچ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۸ ، ۱۶:۰۱
علیرضا امامی

فرزندتان رفتار شما را با مادرش می‌بیند.

همیشه به فرزندانتان نشان بدهید که مادرشان را دوست دارید و برای ازدواج‌تان ارزش قائل هستید. در حالی این‌که تمام تلاش‌تان را می‌کنید تا یک پدر خوب باشید، زندگی شخصی‌تان را فراموش نکنید. گاهی با همسرتان بیرون بروید، با هم فیلم تماشا کنید یا به تئاتر بروید، یا حتی یک سفر آخر هفته برای خودتان و بدون حضور بچه‌ها ترتیب بدهید. شما باید به بچه‌های‌تان نشان بدهید که همسرتان اولویت شماره‌ی یک شما است. این کار نه تنها برای بهبود رابطه‌تان بسیار مفید است، بلکه به بچه‌های‌تان نیز کمک می‌کند تا یک نگرش مثبت نسبت به ازدواج در خود توسعه دهند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۸ ، ۱۶:۰۰
علیرضا امامی

شتباهات کودک را گردن کسی نیندازید!

بچه من نبوده!
شیطون گولش زده !
پسر ما نبوده؛ امیرعلی بوده!
امروز مریم اینجا بوده این کارها را انجام داده!

زیرا:
 دراین حالت به دنبال مقصر هستیم ،مقصریابی و توبیخ شخص اشتباه است.
با این کار به فرزندمان می‌آموزیم مسئولیت کارت را نپذیر!
دروغ‌گویی و مخفی‌کاری را یاد‌ می‌گیرد.
 کار صحیح آموزش داده نشده و تمرکز بر روی کار اشتباه است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۸ ، ۱۶:۰۰
علیرضا امامی

از آیت الله بهجٺ پرسیدند
آیا آدم گناهکار هم میتواند امام زمانش را ببیند؟
🔺ایشان جواب داد:
"شمر" هم امام زمانش را دید!"اما نشناخٺ"
👈مهم شناخت راه امام است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۸ ، ۱۳:۴۸
علیرضا امامی